عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
قــــــــرارمـــــــان همــــــــان جای همِِِِِِِِِِـــــــــشگی ♥ ♥ ♥ فــــقــط ایــــــــــن بار توهــــــــــــــــم بیــــــــــا...!!♥♥♥
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . . نـگـاهـم نـڪـنـنـد ... بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم سرشـان بـه ڪـار خـودشـان بـاشـد . . . ! نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . . نـه... ! حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم
چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم ..!
تو ؛ شاه بیتِ غزل هایم بودی و من ... درویشِ بی بیتِ دو بیتی هایت !! .
یادت را از "من" نگیر بگذار "من هم" مثل سهراب بگویم "دلخوشی ها" کم نیست .....
من عشقم را به زبان آوردم و قلبم را برای او گشودم سرد و لرزان با ترسی مرگبار و او رفت....!
چکه میکند آسمان از لباس تو باد میشود حواس من.
تصور میکردم دیگر به او فکر نمیکنم اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم، تا دوباره یاد او به سراغم بیاید...!
آهـــآﮮ زمستــان...! פـــوآسَتــــ جَمــع بـــاشـב ... که دور ِ تــو و تمــــآمـ ِ شآعـــــرآنــﮧ هــآ رآ פֿــط פֿــواهـم ڪشیــــد ...! اَگــــر با آمـــבن ـَتـــــ ... او ... حـَـتّــی یڪــ سـُـــرفــــﮧ ڪنــــב ...!!
قرار بود برفى بیاید و مرا با خود ببرد...
قرار بود برفى بیاید و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم
.
زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست...
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟
مرا ببوس! بگذار جهان شعر تازهای بخواند
” تو ” برای ” من ” مهمـــّی . . . ” او ” برای ” تو ” مهمـــّه . . . تکلیف من هم کاملاً مشخّص . . !
وقتــــــــــی تمام حــــــروف الفبا یادآور "تو"ســـــــت بی ســــــوادی، آرزوی قشــــــــــنگی ست!!!
تهــــــــران را دوست دارم بس که شــــــــــــبیه من است پرهیاهو، آلوده، دوســــــــــــت نداشتنی! پر رفت و آمد و سرآخر؛ تنـــــــــــــــــها .
. این ساعت هم دیگر کوک نمی شود ! تکان نمی خورد ! خشک شده است ! انگار او هم در رفتنت <مــات> شد ...!
بعــــــد مـــــرگ تمام اعــــضا بدنم را اهـــــدا کنید
خـــــدا را چه دیــــدی شاید من هم
وصله تنه کســـــــــــی شــــدم...!
بعضی “ضربه ها” نمی بـُــره ، زخــــــم نمــــی کنـــــه ، حتّی خراش هم نمــی ندازه ! فقــــط “دردت” میــــاد اونقدر که نــــــــفـَست رو “بنـد” میاره . . .
نفهمیـدم چـرا « نیازمندیهای ِ همشهـری »
آگهــی ِ مـرا قبــول نكـرد ! ...
آگهــی دربـاره ی تـو بـود .
نوشتـــه بــودم :
بــه تــو نیــاز دارم ..!
خواستم چشمهایت را از پشت بگیرم..... دیدم طاقت اسمهایی را که میگویی ندارم...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد
از این وبلاگ خوشتون اومده؟!!
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ستاره و آدرس seti65.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS