اگر به خانه ي من آمدي
برايم مداد بياور
مداد سياه
مي خواهم روي چهره ام خط بکشم
تا به جرم زيبايي در قفس نيفتم،
يک ضربدر هم روي قلبم تا به هوس هم نيفتم!
يک مداد پاک کن بده براي محو لبها
نمي خواهم کسي به هواي سرخيشان،
سياهم کند!
يک بيلچه،
تا تمام غرايز زنانه را از ريشه در آورم
شخم بزنم وجودم را
بدون اينها راحت تر به بهشت مي روم گويا!
يک تيغ بده؛
موهايم را از ته بتراشم
سرم هوايي بخورد
و بي واسطه روسري کمي بيانديشم
نخ و سوزن هم بده،
براي زبانم مي خواهم
بدوزمش به سق
اينگونه فريادم بي صداتر است!
قيچي يادت نرود
مي خواهم هر روز انديشه هايم را سانسور کنم!
پودر رختشويي هم لازم دارم
براي شستشوي مغزي
مغزم را که شستم،
پهن کنم روي بند
تا آرمانهايم را باد با خود ببرد
به آنجايي که عرب ني انداخت.
مي داني که؟
بايد واقع بين بود!
صدا خفه کن هم اگر گير آوردي بگيرمي خواهم
وقتي به جرم عشق و انتخاب،
برچسب ف/ا/ح/ش/ه مي زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپي از هويتم را هم مي خواهم
براي وقتي که خواهران و برادران ديني به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم مي کنند!
تو را به خدا
اگر جايي ديدي “حقي“ مي فروختند
برايم بخر
تا در غذا بريزم
ترجيح مي دهم خودم قبل از ديگران حقم را بخورم!
و سر آخر اگر پولي برايت ماند
برايم يک پلاکارد بخر
به شکل گردنبند
بياويزم به گردنم
و رويش با حروف درشت بنويسم:
“من يک انسانم “.
“من هنوز يک انسانم“
“من هر روز يک انسانم"
--
:: موضوعات مرتبط:
عشق ,
,
:: برچسبها:
اگر به خانه ي من آمدي ,